در بخشی از کتاب قصههای شب برای پسرهای کوچولو (Bedtime Stories for Boys) میخوانیم: هر وقت کانر توپ بازی میکرد، پیادهروی میرفت یا تلویزیون نگاه میکرد، بادی هم کنارش بود. ولی بادی همیشه دردسر درست میکرد. او بازیگوشترین سگ دنیا بود. یک روز که باران آمده بود، کانر چکمههایش را پوشید و رفت وسط آب و گل. بادی چکمه نداشت ولی وسط آب پرید و خیس و خاکی و گلی شد. کانر لباسهای کثیفش را عوض کرد، ولی بادی با همان سر و وضع به خانه آمد و پرید بغل مادر کانر و بعد خودش را به مبل مالید. مادر کانر داد زد: «ای سگ شیطون! همه جا را گلی کردی.»